آرشیو از دیدگاه شعرا

کفی از آب، چون گرفت به کفدید در جام عکس اصغر چشم!کرد سوز دلش مجسّم، دلکرد چشم ترش مصوّر، چشمآب بگذاشت، آبرو برداشتبر لبش دوخت آب کوثر، چشملیک با او […]

ادامه ...

در سراب آباد دشت التهابدر ستیغ سینه سوز آفتابدر لهیب آتش آلود عطشبا لب خشک و نمک سود عطشدر غریبستان عاشورای عشقدر کنار ساحل دریای عشقتشنگی بود و زلال آب […]

ادامه ...

غروب دیگری بود و بقیع آشفته تر می شدگلوی تشنه اش آتش فشانی شعله ور می شد کسی طرح دو دست آب آور می کشید آنگاهبه خاک تشنه از هنگامه […]

ادامه ...

ای فلک یک مه و سپهر سه اخترشیرخدا را خجسته همدم و همسر فاطمه دوم بهشت ولایتیار علی، نایب بتول مطهر یوسف زهرا توجهش به تو بانوزینب کبری تو را […]

ادامه ...

ابوالفضلم مرا بهتر شناسیدمرا سرباز پیغمبر شناسیدمیان حق و باطل آشتی نیستمرا در محکمه داور شناسیداُحامی انّی عن دینی شعارمبه دینم تا ابد یاور شناسیدنبی فرمود بوذر راستگو بودمرا صادق […]

ادامه ...

چو از مدینه به آهنگ طوس کرد سفرامام ثامن ضامن ملاذ۱ جن و بشروصی موسی کاظم ولی بار خدایسپهر عزّ و شرافت جهان مجد و هنرابو الحسن شه دین ثامن […]

ادامه ...

لیت شعری کم خضت للشعر بحرامنه توّجت مفرق الدهر دُرّاو بشعری لمّا اکتسی الکونُ فخراقیل لی : أنت أشعرُ الناس طُرّافی المعانی و فی الکلام البدیهیمثل ما رقّ فی الزجاج […]

ادامه ...

دگر به گوش، سرود حزین نمی آیدز خوش صدای مدینه طنین نمی آید دگر ز حنجره ی روضه خوان پیر حسیننوای خسته ولی دلنشین نمی آید ز جمع سینه زنان […]

ادامه ...

نوید عاطفه در گلشن امیدم منو تا همیشه به درگاهتان مریدم من به نبض عالم هستی که دست حضرت توستبرای خاطرتان بود اگر طپیدم من قدم زدید و ز موزون […]

ادامه ...

از گلستان ولایت خبر آمد خبرآمدکه شب منتظران را سحر آمد سحر آمد افق فضل و ادب را قمر آمدیم ایثار وفا را گهر آمد گهر آمد شاهکار ازلی را […]

ادامه ...