آرشیو از دیدگاه شعرا

کاش یک شب باز مهمان دو چشمت می شدمریزه خوار مشرق خوان دو چشمت می شدمکاش یک شب می گذشتم از فراز چشم توگرم گلگشت خراسان دو چشمت می شدمکاش […]

ادامه ...

هر شب در خیال خویشضریحت رابا آب دیدگانم غبارروبی می کنمو با نسیمکبوتران ضریحت رادر دیدگانممجسم می کنمو بر گنبد طلایی ضریح توطواف می گذارمچشم هایم شیدابرای یک لحظهیک ثانیهحضور […]

ادامه ...

بعد از امام حسین (ع) ام البنین مادر ابوالفضل در مصیبت فرزندانش مرثیه گفت.در وقتی که خبر شهادت شهدای کربلا را به وی دادند به ترتیب نام آنها را بردند […]

ادامه ...

امیر ایزدی همدانی:«هر جا به هم رسیدیم، گفتیم یا اباالفضل!هنگامه آفریدیم، گفتیم یا اباالفضل!از عهد خردسالی، بذر محبتش رادر سینه پروریدیم، گفتیم یا اباالفضل!بعد از سلام دادن، بر شاه تشنه […]

ادامه ...

ادامه ...

خدا زمین و زمان را دوباره حیران ساختتمام شوکت خود را به شکل انسان ساخت کشید قامت او را قیامتی برخاستبرای غارت دل ها سپاه مژگان ساخت ز اوج شانه […]

ادامه ...

دل در هوای توشد مبتلای تو از سینه می رودتا کربلای تو ام البنین در عمق جان من باز آتشی بزندیوانه ی تو ام ای شاه بی کفنای جان نثارها […]

ادامه ...

عنکَ الهوی أخذَ الشّجیّ فُنونَهُو لَکَم خَلیّ فیک جنّ جُنونَهُمن کان فیک کُثَیّراً فی حُبّهِفهواک صَیّرنی به مَجنونَهُلَکَ مِن مَواضی اللّحظِ مُرهَفُ صارِمٍ ،اللّه إن جَرّدتَ عنه جفونَهُ !و إذا […]

ادامه ...

شوری به پا شد و همه را های و هو گرفتحتّی خدا به کرسی خود ذکر هو گرفت ظلمت درون سیر زمان رخنه کرده بودنوری طلوع کرد و زمان را […]

ادامه ...

خواستم از آب لب را تر کنمبعد عزم جنگ با لشکر کنمدست خود پر کردم از آن آب پاکتا بنوشم پس کنم دشمن هلاکدست خود بالا چو آوردم کمیشد به […]

ادامه ...