آرشیو از دیدگاه شعرا

من و اشک و علمداری که دیگر بر نمی خیزدچه باید کرد با یاری که دیگر بر نمی خیزد مریزید آب های بی حیا در این سرازیریز مشک آبرو داری […]

ادامه ...

دو چشمت شرمگین شد ماه و خورشیدحضوری آتشین شد ماه و خورشیدحسین آمد به بالین برادربه یکدیگر قرین شد ماه و خورشید برگرفته از کتاب غدیر در سیره حضرت ابوالفضل […]

ادامه ...

این معبد ملائکه یا عرش کبریاستیا بقعه منوّر سلطان دین رضاستارواح انبیا همه طائف۱ در این حریمگویا خجسته کعبه ارواح انبیاستاز صوفیان صافی تا آدم صفیصف در صف ایستاده درین […]

ادامه ...

حضرت آیه الله العظمی، شیخ محمد صالح حائری معروف به «علامه ی سمنانی»:«ابوالفضل! ای شه خوبان! که بنشستی تو در دل هافرات اندر نگین آور، برون گل ها کن از […]

ادامه ...

نگاه پیر تو انبوهی از ملک دارد چقدر چین و چروک رخت ترک دارد ؟ چقدر پیر شدی غصه پیرتان کرده ؟؟بگو که گریه یتان ریشه در فدک دارد شما […]

ادامه ...

ای ز جمال تو هویدا علی وز قد و بالای تو پیدا علی به عشق نبود به تو کس همنشین ای پسر ارشد اُمّ البنین ای که احسان یم بی […]

ادامه ...

مخوان جانا دگر ام البنینمکه من با محنت دنیا قرینمبدم ام البنین روزی که بودیبه سر سایه ی امیرالمؤمنینممرا، ام البنین گفتند چون منپسرها داشتم زان شاه دینمجوانان هر یکی […]

ادامه ...

دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کنگرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیستتو در این معرکه ی درد مرا یاری کن […]

ادامه ...

ماه بنی هاشمه، گل دو فاطمهاون آقایی که باب الحوائج ماست امید دل همه ، سردار علقمهامیر دلیر دشت کرب و بلاست خورشید از نگاهش رو می گیرهاز نورش ماه […]

ادامه ...

گمان مکن پسرت ناتنی‌برادر بودقسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود منال ام بنین و ببال از عباستو شیرمادر و شیر تو شیرپرور بود سقوط قلعه‌ی خیبر اگر به نام […]

ادامه ...