آرشیو از دیدگاه شعرا

دست در تقویم برده، پای در کفش زمانچادرش را پهن کرده روی تاریخ جهان کوفه دندان های عقلش را کشیده، بعد از اینمی‌کشد تنهایی‌اش را روی شن های روان مثل […]

ادامه ...

عباس من ! بشور و بشوران فرات راآتش بزن به دست خودت ممکنات را در کربلا به یاد علی خیبر آفرینبا رمز مرتضی بتکان کائنات را تیغ آن چنان به […]

ادامه ...

من در ویرانه های شهرقاب عکسی را پیدا کردمکه پر از شفافیت نور می درخشیدو گنبد طلایی آنآشیانه کبوتران سپید بودکه از لانه نور دانه می چیدندمن در حیرت عکسشگرف […]

ادامه ...

و الرّضا قد قضی بطوس غریباًنازحاً عنهم بأقصی البلادِو إلیه المأمون قد دَسّ سمّاًغِیلهً حین ذاقه فی الزادِحسن بن عبداللّه آل جامع ( ۱۳۳۳ – ۱۴۰۳ ه )برگرفته از کتاب […]

ادامه ...

ای مرثیه خوان ، ز چشمِ خونبار مگوبا من ز سَر و دستِ علمدار مگو عباس ، فدای قَد و بالای حسینبا امِّ بنین از غمِ دلدار مگو

ادامه ...

وقت غروب ، چشم ترش درد می کندذره به ذره بال و پرش درد می کند کم کم که ماه می شکفد در برابرشبا رؤیت هلال، سرش درد می کند […]

ادامه ...

دل ز دل بردار اگر بایست دلبر داشتندل به دلبر کی رسد جز دل زدل برداشتندلبر و دل داشتن نبود طریق عاشقانیادم از دل داشتن زن یا ز دلبر داشتنعشق […]

ادامه ...

تو مثل ماه تابون می درخشی ز استان خراسون می درخشیتو خورشیدی و نورت آفتابه دل دشمن ز نورت در عذابهتو مولایی ، امامی ، جان فدایت گشوده بال و […]

ادامه ...

در تاریخ نقل کرده اند:پرچم حضرت اباالفضل علیه السلام پرچمدار کربلا را با اموال غارت شده به شام بردند، یزید وقتی نظرش به پرچم افتاد، با دقّت نگاهی کرد، در […]

ادامه ...

قدم اگر خمید ، فدای سر حسینجانم به لب رسید ، فدای سر حسین ام البنین سابق این شهر عاقبتشد مادر شهید ، فدای سر حسین یک چند وقتی است […]

ادامه ...